فرشته کوچک من

40 روز گذشت

سلام دخترکم ٤٠ روزه که از پیشم رفتی نفسم ٤٠ روزه گهواره ات خالی شده ٤٠ روزه که مادر غمه از دست دادنتو به دوش میکشه ٤٠ روزه که تو رو ندارم تا برات لالایی بگم بغلت کنم ببوسمت دخترکم هر وقت میبینم هنوز شیرم خشک نشده غمه عالم رو دلمه ای خدا چی شد چرا دخترم رفت فاطمه جان عزیزم  دوری از تو خیلی برام سخته نمیدونم چطوری صبر کردم خدایا ازت ممنونم که کمکم کردی دخترم خیلی باهات حرف داشتم خیلی برات ارزو داشتم خیلی جاها بود که می خواستم با هم بریم وقتی بابایی میبینم از دوریت چقدر غصه می خوره غمم بیشتر میشه خیلی دوست داشتیم , دلم می خواست پیشمم بمونی  عزیزه دلم دلم برا لبای قشنگت تنگ شده الهی فدات بشم دختره ناز...
30 مهر 1391

دنیا

در این دنیا که حتی ابر ،                              نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند،                                 تو هم بگذر از این تنها.. ...
27 مهر 1391

باز هم تنهایی

غربت آن نیست که تنها باشی فارغ از فتنه ی فردا باشی غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی غربت آن است که مثل من و دل در میان همه کس یکه و تنها باشی
27 مهر 1391

خدای من

دخترکم غمم و با کی بگم به کی بگم که درکم کنه خدایا فقط تو از دلم خبر داری خدایا فقط تو میدونی نبودن دخترم چقدر برام سخته خدایا با کی دردو دل کنم که بفهمه چی میگم جز تو خدایا به کی بگم که دخترکمو چقدر دوست داشتم که بفهمه جز به تو خدایا ذلمو اروم کن خدای من تو همیشه کنارم بودیو هر چی خواستم بهم دادی همیشه به حرفام گوش دادی بازم تحملم کن جز تو کسی رو ندارم که باهاش درد دل کنم خدایا ازت یه فرزند سالم و صالح می خوام تا غم دوریه فاطمه رو برام کم کنه خدایا تومیدونی که چقدرد دوست دارم یه نی نی داشته باشم خدایا هیچ وقت ازت کم نمی خوام چون تو بزرگی بهم فرزندان سالم و صالح بده فاطمه جان تو هم برام دعا کن همیشه دل تنگتم...
27 مهر 1391

تنهایی

اگر تنها ترین تنها شوم با خدا هست ، او جانشین همه ی نداشتن های من روی زمین است                                        ...
27 مهر 1391

تنهایی

  مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ... از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم همه می دانند که دوری از تو روحم را می آزارد تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند  مرا از من نگیر ... هوای سرد اینجا رو دوست ندارم ببین که سخت تنهام   ...
27 مهر 1391

عسلم

غصــه نخــور ؛ كنــار آمـده ام بـا نبـودنت . . .                                                                 خیلـی كه دلـم بگیـرد ، گریـه میكنـم ! ...
27 مهر 1391

دوباره بی تابتم

سلام عشقم سلام دخترک نازه من مامانی دلم خیلی برات تنگ شده دوباره بی تابتم عزیزم دوباره اشکام قرارم نمیده دوباره دلم هواتو کرده مامانی کاش تو بغلم بودی کاش کنارم بودی نفسم دلم برات خیلی تنگ شده مامانی برام دعا کن تو که الان پیشه خدایی ازش بخواهبهم صبر بده تا بتونم دوریتو تحمل کنم عشقه من خودت دیدی چطور برای خریدن هر کدوم از وسایلت ذوق و شوق داشتم چقدر دوست داشتم بغلت کنم دل تنگتم دوباره بی قرارتم دوباره این اشکا نمی زاره ببینم دوباره بغض گلومو گرفته دوباره دل تنگتم فاطمه جانم عاشقتم فاطمه ی من اگه بدونی چقدر دوست دارم خوش به حالت دخترم الان تو بهشت خوش حالی دعا کن من و بابایی هم بهشتی باشیم همیشه دوست دارم ...
26 مهر 1391

دل تنگتم

سلام فاطمه جان مامانی خیلی دلتنگته , دوباره دلم برای دیدن چشمای قشنگت تنگ شده , دلم می خواد بودیو بغلت میکردم عشقم , عزیزه دلم کجایی نفسم کلی منتظر موندم تا بیای تو بغلم هنوز باورم نشده بود مادر شدم , تنهام گذاشتی دخترکم خیلی خیلی ناز بودی , دلم می خواست خودم بزرگت کنم , می خواستم بزرگ شدنتو راه رفتنتو خوش بخت شدنتو ببینم , نفسم اگه بدونی چقدر دل تنگتم اگه نفس می کشم فقط و فقط به خاطره اینه که امید دارم که خدا دوباره خوش حالم میکنه , من و بابایی دوباره خوش حال می شیم , دوباره خدا بهم ی نی نی میده که خودم بزرگش کنم , میدونم که تو هم جات خوبه دخترم , زودی میامو بغلت میکنم همیشه عاشقتم دختره نازم فاطمه من ...
24 مهر 1391